به نام خدا
▪️L'important c'est de se bouger
فرانسوی یادگرفتن از اونجا شروع شد با آهنگrequiem آشناشدم
وتصمیم گرفتم بتونم منم یع روزی آواز فرانسوی بخونم
واز ۱۴سالگی از celen dion خوشم میومد ازصدای قشنگش و برای همینم کلاس آواز رفتم....
اما آکواریوم شیشه ای........
اما 24hr کشیک....اما خستگی
کم کم دلم نمیخادبیام خونه....
کم کم دارم توبیمارستان خوابیدن رو ترجیح میدم...
اما ترس...طمع....استرس.....
میدونی آدماا چرااسترس میگیرن؟چون میترسن...وواژه مشترک ترس هست...
بزرگی هرآدمی به واکنشی هست که در موقعیت های حساس نشان میدهد....
چندتا آدم کوچیک دیدین با یکی دوتااتفاق وحشی ک بددهن شدن؟
چندتا آدم بزرگ دیدین؟
اما آکواریوم شیشه ای....
واخر ماجرای آکواریوم شیشه ای را یه روز خاهم گفت...
به نام خدا
برگردیم به سه ماه پیش
میشه مهرماه...میشه شهریورماه؟
وقتی میگیم عدد۹منهای ۳...میشه ۶...وقتی میشماریم از۷بشماریم تا ۹میشه۳....
مگه مهمه؟
میتونم بگم تک تک ۲۴ساعتهایی که روز ها و تک تک روزهایی که میگذرنددوهفته ی ما رومیسازند
شهریور
منتظر نتایج تخصص بودم...بیمارستان یه شیفت کشیک افتخاری رفتم😁
کتاب خوندم...تخصص قبول شدم...دوستش نداشتم..نرفتم.....
کلینیک میرفتم میومدم...۳۰میلیون پول ازدست دادم
شد
مهر
هنوز فرصت تصمیم گیری برای تخصص بود بازهم دیدم نمیخام برم
دنبال ازادکردن مدرکم رفتم کشیک ندادم
وارداداره بیمه شدم سفرهول هولکی رفتم....
باادمهای مختلف آشنا شدم...سرقراررفتم...تجربه ی متفاوت کسب کردم
شد
آبان
۸آبان تولدم بود کلی کیف داشت برنامه ریختم براش...
رفتم باشگاه ثبت نام کردم
تصمیم های جالب گرفتم
یه سری ادمهای زائد رو حذف کردم...ذهنم سروسامون دادم
کلی خرید کردم...کلی کادو گرفتم
شد
آذر
بیمه نرفتم چون قراردادشون آماده نبود
اما میخام راجع به یه تجربه جالبم بگم
۴۸ساعت کشیک....
توی کل آذر تاالان که نصف ماه رفته...
نزدیک به ۸۰ساعت کشیک دادم...که ۴۸ساعتش پشت سرهم بود....این ۴۸ساعت نشونم داد تخصص چی دوستددارم
جراحی قلب وعروق.....
واین نقطه عطف ماجرای من هست.....
توی ۴۸ساعت خندیدم...گریهدکردم...دادزدم....دلتنگ شدم....گرمای عشق رودیدم...
فهمیدم چقدر عمرکوتاهه وچقدر ما عاجزیم
پ.ن:
اززندگیمون بیشترین بهره رو ببریم😍😍
عاشقانه دوست بداریم ودوست داشته شویم
وکارهایی انجام بدیم گه شاید یه بارفرصتش پیش میاد