اب وهوای مخ
 
هوالرئوف

تا حالا شده بخوای یکی باشه بی پروا بی رودربایستی باهاش حرف بزنی؟بهش ازهمه مشکلاتت بگی

بگی چقدر سختی کشیدی چقدر غمگینی؟باشه بهت زنگ بزنه بگه چرا خونه نشستی؟؟پاشوبریم بیرون؟

تا حالا شده؟و مطمئن باشی لزههیچ کدوم ازحرفات سواستفاده نمیکنه؟

اینروزا  دنبال همچین شخصی ام..دنبال کسی که کنارش ارامش بگیرم باهاش حرف بزنم درددل کنم

هرچی بیشتر میگذره حرفهای نگفته ام بیشتر میشه؟

خیلی حس میکنم تنهام..خیلی بی احساس شدم...اتفاقات اطرافم منو ناامید کرده اززندگی....یادمهوقبلا هم گفتم دیگه حسی غم و درد و رنج برای کسی نمیکنم...دیگه به کسی اهمیت نمیدم ....دیگه برام مهم نیست بهم بگن بخش رو بیافتی کشیک اضافه بخوری...یا هرچیز دیگه ای....برام فقط همین مهمه...یکی که همه چیز رو بهش بگم...به خدا بگم؟تاحالا خیلی امتحان کردم...گفتنش نه فایده ای داره نه چیزب

فقط یه حس توقع بی پاسخ میاره که چرا پس درست نشد؟

چرا هیچی فرق نکرد؟وحتی دیدم گاهی اوقات اوضاع بدترهم شده ....

حس اینکه دلم نمیخواد نه زنده بمونم نه بمیرم...چون توی مردنم برای عزیزانم غم و توی زنده بودنم سودی نیست....

حس میکنم دلم کمی فقط ارامش میخواد....ارامشی که مدتهاست نچشیده ام....طعمش رو اخرین بار توی ذهنم نگه داشتم....

کی میشه بهش برسم؟

شادیهای زندگی ام کوچکن....به همین یه ذره ها راضی ام.....☹

 

 دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶  20:34  ثمرعزیزمامان :)
ادامه خوشی های بخش ها
 
به نام خدا

اول ازهمه میخوام برم مشهد😍😍😍

این نکته ازهمه مهمات مهمتربووود....

اما بعداز پوست وارد روان شدم

بخشی که نصف بیماراش به خاطر خاطره ی دردناک گذشته که قابل بازگو برای کسی نبوده روانی شدن

مریضها یاد میگیرن که چگونه جواب بدن تا زودتر مرخص بشن

رزیدنت روان ......راجع به این یکی خدااااییی کشیکی که نه مهراکسترن قبدل بود نه پرستارا بهم احتیاج داشتن رو نگه داشت تازه میگه خانم دکتر منو میشناسه میدونه ادم گیری نیستم😐😐😐

خدااایی grandusity درجاتی ش دیده میشه

ازپوست تا روااان اتفاق هااای افتاد که صدسال پیرترشدم

صدسال افسرده تر و صدسال .......

چه کسی مقصراست؟چرا گناه یکی دامن همه رو میگیره؟چرا اخه اینجوری؟

خونه ۴طبقه ی ارم نشینی مسخره رو نمیخوااام....دلم فقط یه مکان برای خندیدن میخواد..نصف خنده هام توبیمازستان نصفش مال مامان..عادلانه است☺

تواین اوضاع نابه سامان چاق ترششدم...عصبی بودم...رفتم برای اولین بار دکتر تغذیه ....۱۲ کیلو اضافه وزن دار بودم و خبرنداشتم...رژیمش ....هیییی

از همه نوع پروتیین ۱۲۰ گرم روز ۱۲۰ تا شب

یگ قرص زیره و کرفس صبح و عصر...یه پودر که مزه خر میده نیم ساعت قبل غذا....و فقط ۲ واحد میوه ۱ واحد صبح تا ظهر ۱ واحد عصرونه...😐😐

خدایی من میوه خور شکلات خور ته دیگ خور عاشق صبحونه های مربایی

فقط صبح ها دوتا گردو اخه؟اونم یه روز درمیوون؟

۶ روز بیشتر تحمل نکردم و ......هیچی هم کم نکردم هیچ چاق ترشدم....

ولی اصل نوشتن این مطلب هیچ کدوم ازاینا که گفتم نبست

بحثم سر درده....

امروز بدترین روز عمرم بوود..دردی کشیدم که باهیچ مسکنی ارام نشد و هیچ روشی فایده نداشت.....هزاربار بدون نفس کشیدن درد قطع سد و چندین بار فکر کردم دیگه نفسی نکشم....۳ساعت ونیم دردی بکشی که نه زمین چنگ زدنش فایده ای داشته باشد نه اسمان دعاکردن.....

دردها جسمی روحی....فرقی نداره...دردن...درد اینکه برای همین چندروزه ی بی ارزش زندگی چرا باید درد اخه؟

و فقط من ماندم و خوابی که قرصها منو درخود فروبرده ان....امیدوارم زنده از این مهلکه نجات پیداکنم......

 

 پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶  0:19  ثمرعزیزمامان :)
شهریور ۱۴۰۴
مرداد ۱۴۰۴
اردیبهشت ۱۴۰۴
فروردین ۱۴۰۴
اسفند ۱۴۰۳
مهر ۱۴۰۳
بهمن ۱۴۰۲
دی ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
دی ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
خرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آذر ۱۴۰۰
شهریور ۱۴۰۰
دی ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۷
فروردین ۱۳۹۷
اسفند ۱۳۹۶
بهمن ۱۳۹۶
دی ۱۳۹۶
آذر ۱۳۹۶
مهر ۱۳۹۶
شهریور ۱۳۹۶
تیر ۱۳۹۶
خرداد ۱۳۹۶
اردیبهشت ۱۳۹۶
فروردین ۱۳۹۶
اسفند ۱۳۹۵
آرشيو
حکمت های امام علی (ع)
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) می باشد .