الله واسع قادر
دریا مثال جالبی است ازتفاوتها و تغیرها...
هیچ موجی موج بعدی رو خفه نمیکنه...قوی ترمیکنه...
مگر ساحل ....ساحل موج رو به آرامش دعوت میکنه
موج ازشدت خشم کف میکنه...فریادمیزنه....به صخره میخوره....اما ساحل بازهم ساحله...
ساحل باهرموج خشمگین صدفهاش تغییر میکنه...موجوداتش فرق میکنه....
ولی بازهم استوار ه....
بازهم خشم موج رو میخابونه
دریا تفاوت ها وتناقضهاست
دزیا آرامش و طوفانه...
اما دوتاموج خشمگین باهم به ساحل نمیرسند!
بانام الله
امروز بازرس اومد
ازدم پله ها گفت
اینها نردبانه یاپله؟
وچندبار جیغ ودادکرد
بعداومدبالا.ازاتاق ها ایراد گرفت...
ازنبودن روشویی دراتاق پزشک
ازدیواری که ربطی به رفت وامد بیمارنداره
ازراه پله های پشت بوم
باخودم داشتم میگفتم اینها چقدر دندون گردن
چطور میتونن لقمه حلال و حرام کنن
ازوقتی خودم باید پول دربیارم.نگرانم
نگن حلال ش نباشه
....
امروز از۷صبح تا الان ۱۰ونیم سرکاربودم
گوشیم اونروز کع ضربه خورد و بغلش شکست
دوشب پیش دکمه پاورش دراومد...
امروز زودتر تعطیل کردم رفتم گفتن نمیسه...
یکی ۲۲۰ت گرفت نمیدونم واقعا درستش کرد نکرد!
کارمیکنه..رنگش آبی شده...
هیچی اینم ازاین...
کل خستگی سع ماهه بع دلم موند...
چقدر ازوقتی باززس اومد دلم میخاست گوشی رو بردارم
زنگ بزنم تعریف کنم...
اول بگم سلام صدات چقدرر آشنای قدیمی ناآشناست
بعدبگم بگم بگم...
بعدهم اشک بریزم و...
بعدهم دل بع دلم بده و....
عصرهم بیاد دنبالم..یع دوری بزنیم و حرف بزنیم.
اما باخودم گفتم
اذیتش نکن
گفته
سکوت به ژرفای ابدیت و سخن به کم عمقی زمان!
به نام خدا
چرا باید اینجا بشه حرف زد؟
مگه من چه تقصیری در گفت وگوها دارم؟
آیا تابه حال هیچ زنی به مرد مریض برخورد نکرده؟
آیا فقط من هستم اینگونه مردها اطرافمه؟
آیا ازشون من دعوت میکنم؟
مثل وقتی بیماری نیازبه بستری داره
پرستار سرمن غرمیزنه که چرا دکتر بستریش میکنی؟
مگه من ازش خواستم مریض شه؟
من خواستم توکشیک من بیاد؟
ومن خواستم ازعمد بستریش کنم؟
بعضی حرفها وکلمات گاز کشنده هستند
آره هستند.....
منم بااین گازها کشته شدم...نتونستمم زنده بشم
برگردم
نتونستم
چون باید هرحادثه ای جوابگو باشم جای ایتکه شاید نیازبع دلداری دارم
نیازبه شنیدن اطمینان خاطر....
تمام شدن یعنی همین....
تمام